شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند
امـشـب قــرار، یـار دل بـیقـرار شـد یعنی که باب میـل همه، روزگـار شد
نورِ دو چـشمِ حضرتِ بابالحوائجی واکرد چشم و خاک،خزانش بهارشد
سلطان رسید وقاعدهها گشتزیرورو رعـیت شدن، میان جهـان افـتخار شد
وقت نجـات مردمایـران رسیـدهاست شکر خدا که کشورمان، کعـبهدار شد
کرده طلوع بازعلی جان واین جهان سر زنـده ازمـسـیـحِ دمِ ذوالفـقـار شد
ای عـزّتِ بـدونِ کـرانـه خـوشآمدی
ای سومین عـلـیِ زمـانه خـوش آمدی
ایخوشترین ترانۀ لبهایمنسلام نعم الرفـیق،عشق من،آقای من سلام ای زندگی من،شب و روزم،عزیزمن ای ازقـدیـم دردلِ شـیـدای من سـلام
مجـنونتـر ازهمیـشه به پابـوس آمدم جانان و جان و حضرت لیلای من سلام ای آبـروی من،کس و کارم،پـناه من سـرمـایهام،تـمـامیِ دنـیـای من سـلام
ای دین من، قیامت من،ای بهشت من ای عـاقـبتبخـیـریِ فـردای من سلام
هرجا دلم شکست،رسیدی به داد من
من غافل ازتوبودم و بودی تویاد من
اصلا بـعـیـدنیـست که نـامـه سـیـاهها گـردنـد تـحـت قـبـهات ازبـیگـنـاههـا
ای کـربـلای من، نجف من،بقـیع من ای مـشـهـد تو جـمـع هـمه بـارگـاههـا
قربـان کیـمـیای دوچـشمان مـست تو آقــا مــرا نـگــاه کـن ازآن نـگــاههــا در کوی توشکسته دلی میخرند وبس ذکـر خـداسـت پـای ضـریـح تـوآههـا
توزیـرسـایهات هـمه را راه میدهی یـا ایـهــاالـعــزیـزِ هـمـه بـیپـنــاههــا
تو سایهات شبیهِ خدا برسرهمه است مهمان نوازیت چه قَدَرعین فاطمه است
غیر از درِتو این همه لطف وکرم کجاست اصـلا پـنـاه اولــم وآخــرم کـجـاسـت
یـادش بـخـیـرخـاطـرۀ اولـیـنســـلام آن روزهای گم شدنم درحرم کجاست لطف توآنچـنان بغـلـم کـرده بود که یادم نـبـود گم شـدهام، مـادرم کجاست خیلی عوض شدم،عوضم کن بهیک نگاه گردیدهام وبال تو،بال و پرم کجاست؟ گردید قطرهقطره چرا سیل اشکمن حال وهوای سابق چـشمترمکجاست
خـیـلی هـواییِ حـرمـم بـاز،بیگـمـان آقا سوال کرده که این نوکرم کجاست
خـیـلی دلـم گـرفـته مرا روبهراه کن
مثل هـمیـشه کـوه غـمـم را توکاه کن
این دردهـا بـدون تو درمـان نداشـتـند این ابـرهـا بـدون توبـاران نـداشـتـنـد
بود آخرالـزمان چه قَدَر هـولناک اگر ایـرانـیـان امـامرضـا جـان نـداشـتـنـد
مشهـد اگرنبـود که این گـونه پنـجتن لحظه بهلحظه لطف بهایران نداشتند
ایـن مـلـت امـام حــسـیـنـیبــدونتـو درفـتـنهها که جرأت طـوفان نداشـتند
جانم فـدات!دست گرفـتی چه قـدر از آنانـکـه ذرّهای به توایـمـان نـداشـتـند
ای بهـتـرین پـنـاه،بـرای هـمـه سـلام
ای مهـربـان امـام رضای هـمه سـلام
سوگـنـد میخـورم به سلـیـمـان کربلا درمشـهـدت شـدیـم مـسـلـمان کـربـلا
مدیون لطف پنجره فـولاد مشهد است هرکس که بین ما شده مهـمانکـربلا
جان جـواد!قـسـمت ما کن ابالـجـواد! تـنـگ غـروب،نـم نـم بـاران کــربـلا
این جا بُوَد حسینیه یا که حرم چهقدر هـسـتـنـد زائــران تـوگـریـان کـربـلا این کاسههای زرد خودش روضه گشتهبا تمـثـالِ دسـتِ سـاقیِعـطـشانِ کـربـلا
ازآب هم مـضـایـقـه کـردند کـوفـیـان خوش داشتـنـد حـرمتمهـمان کـربلا
ای کـشته فـتاده بههـامـون حسین من ای صید دست و پا زده درخون حسین من